Home Up Feedback Contents Search

   تار نمای دل باخته ایران

 

 

 

 

 

اندرزی بسیار عالی و درست که باید همیشه بخاطر داشته باشیم: لیوان آ ب را زمین بگذار

یک دختر مسلمان افغانی ملکه زیبائی انگلیس شد

دعوت رئيس جمهور آمريکا به تسليم و قبول اسلام بدون درد و خونريزی: طنز از ابراهيم نبوی

 

عکسهای حقيقی از تلسکوپ هوبله

 

 

دوباره می سازمت وطن

سروده سيمين بهبهانی

دوباره می سازمت وطن

اگر چه با خشت جان خويش

ستون به سقف تو می زنم

اگر چه با استخوان خويش

 

دوباره می بويم از توگل

به ميل نسل جوان تو

دوباره مي شويم از تو خون

به سيل اشک روان خويش

 

اگر چه صد ساله مرده ام

بگور خود خواهم ايستاد

که بر درم قلب اهرمن

به نعره آنچنان خويش

 

اگر چه پيرم ولی هنوز

مجال تعليم اگر بود

جوانی آغاز می کنم

کنار نو باوگان خويش

آذرآبادگان من....

سروده زويا زاکاريان

...ای سرسبز وطن ، آذرآبادگان من...

...از تو جدا يکنفس ، مبادا ايران من...

...روزگارت پر امان ، دور از دست گزند...

...پشت تو بی لرزه باد ، همچنان کوه سهند...

 

...سرفراز ياور ايران من...

...پر غرور خاک ستارخان من...

...آنکه دلش می زند ، نبض جدايی درباد...

...با او سخن می گويم ، تا نگهدارد به ياد...

 

آذرآبادگان من؟ ، جان جانان من است

قيمت خون ارس ، رگ ايران من است

خانه شمس و زرتشت آبروی ميهن است

 

...نزديک تو باشم ، چه در غربت غريب و دور...

...تورا نهی دهم زدست ، ای مرز عشق و شعر و نور...

 

مگر بی تومی شود ، زمزمه ارس شنيد ؟

مگر بی تو می شود ، به معنای وطن رسيد ؟

 

...سرفراز ياور ايران من...

...پر غرور خاک ستارخان من

آذربايجان، افسانه ها

سروده تورج نگهبان

...افسانه عشق و جنون ، رفته زخاطر تا کنون...

...آن تک سوار قصه ها ، با اسب خود شد واژگون...

بس عهدها بسته شد ، ديگر خدا هم خسته شد...

...درکارزار زندگی ، بازوی مردان بسته شد...

ای چرخ افسنت چه شد ؟

الوند و سيحونت چه شد ؟

بر تنب کوچک تا ارس ،

کاوه فريدونت چه شد ؟

 

صفرا يلايه دار کو ؟

آن نقطه پرگار کو ؟

، در شهر آزادی ، دری

بر قامت ديوار کو ؟

 

...شهنامه خانی دير شد ، سيمرغ در زنجير شد...

...آرش ، کماندار زمان ، آماج زخم تير شد...

فرياد ها بر باد شد ، فرياد زير آب شد...

ارابه ء سردار عشق ، افسانه ای در خواب شد