|
|
پيش ما سوختگان مسجد و ميخانه يکيست حرم و دير يکی، سبحه و پيمانه يکيست اين همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است گر نظر پاک کنی حاصل افسانه يکيست هر کسی قصة شوقش بزبانی گويد چون نکو می نگرم حاصل افسانه يکيست اين همه قصه ز غوغای گرفتاران است ورنه از روز ازل دام يکی ، دانه يکيست ره هرکس به فسونی زده آن شوغ ، ارنه گرية نيمشب و خندة مستانه يِکيست گر زمن پرسی از آن لطف که من می دانم آشنا بر در اين خانه و بيگانه يکيست هيچ غم نيست که نسبت به جنونم دادند بهر اين يک دو نفس عاقل و ديوانه يکيست عشق آتش بود و خانه خرابی دارد پيش آتش دل شمع و پر پروانه يکيست گر به صحرای جنونت ببرد عشق، عماد بی وفايیٌ و وفاداری جانانه يکيست
|
|